درفک؛ جنگل فرشته ها
در استان گیلان، شهرستان رودبار، ۵۰ کیلومتری جنوب شرقی شهر رشت، از محدوده شهر رستمآباد، قله دَرفـَک به ارتفاع حدود ۲ هزار و ۷۳۰ متر، با دامنههای جنگلی انبوه و زیبا، نظارهگر مسافرانی است که هر روز در حرکت به سمت سواحل شمالی، از شوق رسیدن به دریا فرصت سرک کشیدن به جادههای فرعی و قدم گذاردن در دنیایی جنگلی را کمتر دارند.
در جاده قزوین – رشت، از شهر رستمآباد جاده ای فرعی به سمت روستای توتکابن میرود و با گذر از روی سپیدرود و رسیدن به روستای شیرکوه به جنگل زیبای درفک میرسد. تنها چند قدم پس از روستا، وارد دالان زیبای درختان جنگلی میشوی که در بهار و پاییز به راستی بهشتی است که قدرش را نمیدانیم.
اولین بار این بهشت را در بهار دیده بودیم، در فصل مه و باران و سبزی لطیف برگهای تازه رسته و ما هم غرق تازگی جوانی. اما بعدترها پاییزش بود که پابندمان کرد به دیدار هر ساله این همه رنگ در هر برگ. در پاییز بود که مبهوتمان کرد طبیعت و درختان که در هر قدم، هر دالان، پیراهنی تازه دربر میکردند.
از روستا و بوی دود و مه و خانهها قدم در دل جنگلی انبوه میگذاری و تا ساعتها صدای خش خش برگها و بوی مه و باران تنها همراهانت هستند. گهگاه از میان درختان، خورشید هم سرک میکشد و بازی شاخههای نور و درخت مبهوتت میکند. در ابتدای مسیر، در ارتفاعات پایینتر هنوز غالب رنگها سبز است و گهگاه حریر زردی بر شانه درختان افتاده است، اما هرچه بالاتر میروی، رنگین کمان پاییز رنگارنگتر میشود و زرد و قرمز نه تنها در بالا دست شاخهها که در زیر پایت هم غوغا میکنند. در دریای برگهای خشک قدم برمیداری و با صدایشان همراه میشوی. گاهی ذرات مه و قطرههای ریز باران همراهیت میکنند و صدای زمزمه آهسته باران و درخت را میشنوی که در سکوت جنگل نجوا میکنند و گاه صدای قدمهایت گفتگویشان را برهم میزند.
و آنگاه که در انبوه درختان گم میشوی و خسته از سربالایی، در پی سرپناهی میگردی، همان لحظهها که میپنداری هر چه هست جنگل است و درخت و شیب، دشتی زیبا به ناگاه آغوش میگشاید به رویت و در مه کومهای میبینی و قله که با انتظار نگاهت میکند. به “لارنه” رسیدهای، منطقهای در پایان بخش اول جنگل، با درختهای بسیار پراکنده در ارتفاع حدود هزار و ۱۸۹ متر و در حدود ۴ساعت پیادهروی از روستای شیرکوه. چند کلبه روستایی پراکنده خالی از سکنه، چشمهای کوچک و البته مناظر زیبای اطراف، جلوه ویژهای به این منطقه میبخشد که به خصوص در مه و باران تجربهای تکرارنشدنی خواهد بود.
بالاتر میروی و باز وارد انبوه درختانی میشوی که این بار برهنهترند و دریای برگ زیر پایت عمیقتر شده است، ارتفاع بیشتر میشود و سرمای هوا هم. شکوه رنگارنگ پاییز مدتی است پایین رفته و این درختان رفته رفته به خواب و زمستان میاندیشند. تا “جیرونی” چند ساعتی راه مانده؛ پایان جنگل و شروع مرتع، منطقهای با زمینهای هموار و خانههای روستایی برای ییلاق دامداران و آخرین منزلگاه برای اقامت شبانه کوهپیمایانی که عزم صعود قله را دارند و ما که همچنان پس از سالها، تشنه پاییزیم بالاتر نمیرویم، که نکند لحظهای گفتگوی مه و برگها را یا برگی تازه قرمز شده را از دست بدهیم.