دانستهها و نادانستهها
یادداشتهای یک راهنمای گردشگری
در باغ فین ایستاده ام و توضیح بنا را شروع می کنم. گروهی از هم وطنان بدون توجه به اینکه در حال توضیح هستم گروه را دوره میکنند و از آن جا که انگلیسی نمیدانند و گویا حوصله صبر کردن هم ندارند چند نفر را کشانکشان با خودشان می برند تا با آنان عکس بگیرند!
آقایی با یک گروه دانشآموزی وارد بنا می شود و با اسپیکر (همان بلندگوی خودمانی) باغ را روی سرش می گذارد. بدون توجه به بقیه بازدیدکنندگان دانش آموزان را دور حوض کوشک صفوی ردیف می کند و دید بقیه را می بندد! گویا ساعتی هم به دست ندارد. امان از گوش مفت و میکروفون در اختیار!
برای توریستها تاکسی میگیرم تا مسیر دو جاذبه را سواره طی کرده و در زمان صرفهجویی کنیم. وقتی سوار می شویم راننده شروع به صحبت با انگلیسی دست و پاشکسته میکند و دل به رانندگی نمی دهد. چند بار به شدت روی ترمز میزند و به عابرین پیاده با صدای بلند بد و بیراه میگوید. از سمت راست سبقت میگیرد وروی خط ممتد دور میزند. از سواره آمدن پشیمان می شویم!
بین مسیر دو شهر اتوبوس را برای استفاده از سرویس بهداشتی متوقف میکنم. پانزده دقیقه وقت می دهم. وقتی زمان تمام میشود یکی از توریستها سمت من میآید و میگوید: «مرضیه، این آقا خیلی بی ادب است. من برای استفاده از سرویس بهداشتی هزینه را داده ام.» نگاهش را دنبال و آقا را پیدا می کنم. خودش به سمت ما میآید و به من میگوید: « خانم به این آقا بگو به من یک ۵ یورویی یادگاری بدهد!»
وارد یک رستوران سنتی می شویم و غذا را سفارش می دهیم. فضای سنتی، تزئینات در و دیوار و سقف با آیینه و نقاشی دیواری و چوب به شدت توریستها را خیره میکند. غذا را هم میپسندند. خدمه رستوران برای جمع کردن سفره منتظر نمیشوند و پسمانده غذا را در مقابل چشمان حیرتزده توریستها روی سفره یک بار مصرف، خالی و بشقابها را جمع میکنند. انگار هرچه خوردند در میانه راه معده منجمد میشود. یک نفرشان میگوید: « این روش سرویسدهی جدید است؟!»
امروز با دو گروه راهی تهران هستیم. موقع توقف در پلیسراه سرباز وظیفه به اصرار وارد اتوبوس میشود و پرسشهای بیربط میپرسد. در آخر به من تذکر می دهد که چرا خانم صندلی جلو نشسته است؟ وقتی به او توضیح میدهم اتوبوس توریستی است و این قانون شامل اتوبوسهای توریستی نمیشود به تحکم میگوید قانون، قانون است. از او می خواهم مافوقش را خبر کند؛ چرا که اصلا اجازه بازرسی اتوبوس توریستی را ندارد. مافوقش که می آید با متانت می پذیرد؛ ولی جناب سرباز کوتاه بیا نیست! جمله قانون، قانون است را باز هم از او می شنویم!
جناب مافوق ایشان را راضی میکند و به ما اجازه حرکت می دهد. در جواب بیست جفت علامت سوال در چشمهای توریستها پاسخ قانعکنندهای ندارم؛ فقط با استفاده از این که فارسی نمیدانند، میگویم تنها برای یک بررسی ساده ما را متوقف کردند. آخر اگر بگویم طبق قانون نشستن خانمها روی صندلی جلو ممنوع است باید توضیح بدهم چرا؟ و اگر بگویم برای اینکه حواس راننده پرت نشود، علامت سوال چشمهایشان پررنگتر میشود. اصلا آمدیم و متقاعد شدند، بعد باید توضیح بدهم چرا قانون اتوبوس توریستی را استثنا کرده؟ که پاسخ آن را از قبل در ذهنم آماده دارم: برای رفاه حال گردشگران؛ چون گاهی برای راحتی گردشگران خانم، راهنمای خانم همراه گروه می شود یا راهنمای همراه گروه خارجی خانم است و طبق روال راهنما باید ردیف جلو بنشیند. خوب پرسش بعدی: چرا بقیه خانمها حواس راننده را پرت میکنند؛ ولی راهنماها نه؟ این یکی را نمی دانم؛ ولی شاید جواب این است: خانمهای راهنما زیاد در جاده سفر کردهاند و به شرایط مسلط هستند. اگر موقعیت خطرناکی پیش بیاید با احساساتی شدن و جیغ زدن تمرکز راننده را به هم نمی زنند!
حالا یکی باید به این پرسش جواب بدهد: چگونه است که جناب سرباز از این قانونها خبر ندارد؟ به جان خودم این یکی را دیگر نمی دانم!
تکرار این مشکل برای بقیه راهنماهای خانم باعث می شود ارتباطی با مسئولین محترم ناجا از طرف راهنمایان ایجاد شود و بخشنامه مربوط به آن در اختیار راهنمایان و راننده ها قرار گیرد تا در صورت بروز مشکل خودشان مسئله را حل
کنند.
و در آخر روزی با گروه به …
از این دست مثالها زیاد است و شاهدی قوی بر این مدعا که جامعه محلی، فروشندهها، رانندهها، کارمندان رستوران، پلیس و حتی گاهی راهنمایان و گردشگران احتیاج شدید و فوری به آموزش در زمینه قوانین مربوط به گردشگری و کدهای اخلاقی دارند. کشور ما اگرچه از دیرباز مورد توجه گردشگران فرهنگدوست بوده، ولی اخیرا گردشگر بیشتری را به خود جذب کرده است. برای پایداری این صنعت و جلوگیری از آسیب های احتمالی آینده نیاز به آموزش همه جانبه احساس
میشود.